loading...
برق الکترونیک
mohammad بازدید : 4 پنجشنبه 26 مرداد 1391 نظرات (0)

منحنی قامتم، قامت ابروی توست

خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی اوست

حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست

بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست

چون به عدد یک تویی من همه صفرها

آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست

پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو

گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست

بی تو وجودم بود یک سری واگرا

ناحیه همگراش دایره روی توست

(پروفسور هشترودی)

mohammad بازدید : 4 پنجشنبه 26 مرداد 1391 نظرات (0)

گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم… می بینمت خوشگم… بوس بوس بوس

گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال… بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر

بعد از قطع کردن تلفن :

دخترها: واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد

پسرها: بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه!

mohammad بازدید : 5 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)
استادي را بــه ســوى جهنم مى بردند ... او از ترس فرياد مى كشيد ... آخر چرا خدايا ... مگر من چه كرده ام ؟!؟!؟ يكى از فرشته ها گفت روتو برم! اون همه نمره 9.5 و حذف و ... استاد فرياد كشيد مزخرف است چه مدرکي دارين آخه ؟؟؟؟ ... خدا لبخندى زد ... و به اذن خدا عمه و مادر استاد به سخن درآمدند
mohammad بازدید : 8 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)
در يونان باستان، سقراط به دانش زيادش مشهور و احترامی والا داشت. روزی يكی از آشنايانش، فيلسوف بزرگ را ديد و گفت:سقراط، آيا می‌دانی من چه چيزی درباره دوستت شنيدم؟ سقراط جواب داد: "يك لحظه صبر كن، قبل از اينكه چيزی به من بگويی، مايلم كه از يك آزمون كوچك بگذری. اين آزمون، پالايش سه‌گانه نام دارد" آشنای سقراط: "پالايش سه‌گانه؟" سقراط: "درست است، قبل از اينكه درباره دوستم حرفی بزنی، خوب است كه چند لحظه وقت صرف كنيم و ببينيم كه چه می‌خواهی بگويی. اولين مرحله پالايش حقيقت است. آيا تو كاملا مطمئن هستی كه آنچه كه درباره دوستم می‌خواهی به من بگويی حقيقت است؟" آشنای سقراط: "نه، در واقع من فقط آن را شنيده‌ام و..." سقراط: "بسيار خوب، پس تو واقعا نمی‌دانی كه آن حقيقت دارد يا خير. حالا بيا از مرحله دوم بگذر، مرحله پالايش خوبی. آيا آنچه كه درباره دوستم می‌خواهی به من بگويی، چيز خوبی است؟" آشنای سقراط: "نه، برعكس..." سقراط:" پس تو می‌خواهی چيز بدی را درباره او بگويی، اما مطمئن هم نيستی كه حقيقت داشته باشد. با اين وجود ممكن است كه تو از آزمون عبور كنی، زيرا هنوز يك سوال ديگر باقی مانده است: مرحله پالايش سودمندی. آيا آنچه كه درباره دوستم می‌خواهی به من بگويی، برای من سودمند است؟ "آشنای سقراط: "نه، نه حقيقتا." سقراط نتيجه‌گيری كرد: "بسيار خوب، اگر آنچه كه می‌خواهی بگويی، نه حقيقت است، نه خوب است و نه سودمند، چرا اصلا می‌خواهی به من بگويی؟"
mohammad بازدید : 7 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)
یه روز یه پسر انگلیسی میاد با طعنه به یك پسر ایرانی میگه: چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون كنن؟؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر شهوت پرستن كه نمیتونن خودشون رو کنترل كنن؟؟ پسره لبخندی میزنه و میگه: ملكه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟ و هر مردی ملكه انگلستانو لمس كنه؟! پسره انگلیسی با عصبانیت میگه: ... ... نه!مگه فرد عادیه؟!! فقط افراد خاصی میتون با ایشون در رابطه باشن!!! پسر میگه: خانومای ما همه ملكه هستن!!!
mohammad بازدید : 7 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)
بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد ، یک شرکت ، از بازماندگانی که در این دو برج کار میکردند و از این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از اتفاقاتی که باعث شد زنده بمانند بیان کنند . در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچکی بود که باعث نجات آنها گردیده بود: مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود.و باید شخصا در کودکستان حضور می یافت . همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد! یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد. یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباس تاخیر کرد. اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود. یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد. یکی دیگر بچه اش تاخیر کرده بود و نتوانسته بود سروقت حاضر شود. یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود. و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد.و به همین خاطر زنده ماند! به همین خاطر هر وقت در ترافیک گیر می افتم ، آسانسوری را از دست می دهم ، مجبورم برگردم تا تلفنی را جواب دهم ، و همه چیزهای کوچکی که مرا آزار می دهد با خودم فکر می کنم که خدا می خواهد در این لحظه من زنده بمانم.. دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده است بچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارند نمی توانید کلید ماشین را پیدا کنید با چراغ قرمز روبرو می شوید عصبانی یا افسرده نشوید بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست .
mohammad بازدید : 6 شنبه 21 مرداد 1391 نظرات (0)

پس از 11سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند.آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند.

فرزندشان حدودا دوساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد وچون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آن را در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.

پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آن را خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد.مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از این که با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.

وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه به زبان آورد.

فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟

شوهر فقط گفت:"عزیزم دوستت دارم!"

عکس العمل کاملا غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطاکار دانستن مادر وجود نداشت. به علاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سر جایش قرار می داد.آن اتفاق نمی افتاد.هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده بود و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف همسرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.

گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف می کنیم چه در روابط چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم.

در نهایت آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟

داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها و رنج ها و دردهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید....!

اگر هر کسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت.

حسادت ها و رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید قطعا خواهید دید که مشکلات آن چنان هم که شما می پندارید حاد نیستند.

صفر تایم.

mohammad بازدید : 5 شنبه 21 مرداد 1391 نظرات (0)

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟”

خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.” اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه: “اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.”

خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز می‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.”

کودک ادامه داد: “من چطور می توانم بفهمم مردم چه می‌گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟”

خداوند او را نوازش کرد و گفت: “فرشتة تو، زیباترین و شیرین‌‌ترین واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.”

کودک با ناراحتی گفت: “وقتی می‌خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟”

اما خدا برای این سؤال هم پاسخی داشت: “فرشته‌ات، دستهایت را درکنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می‌دهد که چگونه دعا کنی.”

کودک سرش رابرگرداند و پرسید: “شنیده‌ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می‌کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟”

“فرشته‌ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.”

کودک با نگرانی ادامه داد: “اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی‌توانم شما را بـبیـنم، ناراحت خواهم بود.”

خدواند لبخند زد و گفت: “فرشته‌ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهدکرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه درکنار تو خواهم بود.”

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می‌شد. کودک می‌دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند.

او به آرامی یک سؤال دیگر از خداوند پرسید: “خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگویید.”

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: “نام فرشته‌ات اهمیتی ندارد. به راحتی می‌توانی او را مادر صدا کنی.”

mohammad بازدید : 5 شنبه 21 مرداد 1391 نظرات (0)
به خاطر داشته باش که :


1- عشق‎های سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردن‎ها و ریسک‎های بزرگ محتاج‎اند.

2- وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.

3- این سه میم را همواره دنبال کن:

* محبت و احترام به خود را
* محبت به همگان را
* مسؤولیت‎پذیری در برابر کارهایی که کرده‎ای

4- به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه می‎جویی، گاه اقبالی بزرگ است.

5- اگر می‎خواهی قواعد بازی را عوض کنی، نخست قواعد را فرابگیر.

6- به خاطر یک مشاجره‎ی کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.

7- وقتی دانستی که خطایی مرتکب شده‎ای، گام‎هایی را پیاپی برای جبران آن خطا بردار.

8- بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.

9- چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزش‎های خود را به‎سادگی در برابر آنها فرومگذار.

10- به خاطر داشته باش که گاه سکوت بهترین پاسخ است.

11- شرافتمندانه بزی؛ تا هرگاه بیش‎تر عمر کردی، با یادآوری زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی.

12- زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.

13- با محبوب خویش تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایه‎های قدیم نگیر.

14- دانش خود را با دیگران در میان بگذار. این تنها راه جاودانگی است.

15- با دنیا و زندگیِ زمینی بر سر مهر باش.

16- سالی یک بار به جایی برو که تا کنون هرگز نرفته‎ای.

17- بدان که بهترین ارتباط، آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد.

18- وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه چیز را از دست داده‎ای که چنین موفقیتی را به دست آورده‎ای.....

mohammad بازدید : 4 سه شنبه 17 مرداد 1391 نظرات (0)

روزی به رهی مرا گذر بود
خوابیده به ره جناب خر بود
از خر تو نگو که چون گهر بود
چون صاحب دانش و هنر بود
گفتم که جناب در چه حالی؟
فرمود که وضع باشد عالی
گفتم که بیا خری رها کن
آدم شو و بعد از این صفاکن
گفتا که برو مرا رها کن
زخم تن خویش را دوا کن
خر صاحب عقل و هوش باشد
دور از عمل وحوش باشد
نه ظلم به دیگری نمودیم
نه اهل ریا و مکر بودیم
راضی چو به رزق خویش بودیم
از سفرۀ کس نان نه ربودیم
دیدی تو خری کشد خری را؟
یا آنکه برد ز تن سری را؟
دیدی تو خری که کم فروشد ؟
یا بهر فریب خلق کوشد ؟
دیدی تو خری که رشوه خوار است؟
یا بر خر دیگری سوار است؟
دیدی تو خری شکسته پیمان؟
یا آنکه ز دیگری برد نان؟
دیدی تو خری حریف جوید؟
یا مرده و زنده باد گوید؟
دیدی تو خری که در زمانه
خرهای دیگر پیش روانه؟
یا آنکه خری ز روی تزویر
خرهای دیگر کشد به زنجیر؟
هرگز تو شنیده ای که یک خر
با زور و فریب گشته سرور؟
خر دور ز قیل و قال باشد
نارو زدنش محال باشد
خر معدن معرفت کمال است
غیر از خریت ز خر محال است
تزویر و ریا و مکر و حیله
منسوخ شدست در طویله
دیدم سخنش همه متین است
فرمایش او همه یقین است
گفتم که ز آدمی سری تو
هرچند به دید ما خری تو
بنشستم و آرزو نمودم
بر خالق خویش رو نمودم!!!

mohammad بازدید : 6 سه شنبه 17 مرداد 1391 نظرات (0)

تست هوش

اگر بتوانید ظرف ۳ ثانیه صورت مردی را در میان دانه های قهوه در عکس پیدا کنید، نیم کره راست مغز شما، بهتر از افراد دیگر پرورش یافته است. اگر بین ۳ ثانیه تا یک دقیقه طول بکشد، نیم کره راست مغز شما به صورت عادی پرورش یافته است. اگه بین یک دقیقه تا سه دقیقه طول بکشد، یعنی سمت راست مغز شما کند عمل میکند و باید پروتئین بیشتری مصرف کنید. اگر هم بعد از سه دقیقه هنوز نتوانستید آنرا پیدا کنید،پیشنهاد میشود بیشتر به دنبال انجام اینگونه تست ها باشید تا آن بخش از مغزتان قوی تر بشود.

(صورت 1 دانه است پس به دنبال یک دانه باشید)

mohammad بازدید : 7 سه شنبه 17 مرداد 1391 نظرات (0)

در این شب عزیز عاقبت به خیری خودتون و دوستانتون را از خدا بخواهید که عاقبت به خیری یکی از بهترین دعا هااست.

اما علی (ع)

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4)

بنابر دیدگاه حكمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و كتاب نیست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.

استاد مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعیت مكانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یك كلام، «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست كه شامل شكل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد.

این معنا از روایات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)

mohammad بازدید : 10 سه شنبه 17 مرداد 1391 نظرات (0)

رهبر انقلاب در دیدار شاعران فرمودند: من اسمی از بعضی شعرای زن دیگر نمی‌آورم؛ چون فروغ فرخزاد به اعتقاد من عاقبت به خیر هم شد. بعضی‌های دیگر نه، عاقبت به خیر نشدند و نخواهند شد.

این که آن جایی که به مسائل دل و عواطف و اینها می‌پردازید، حد نگه دارید، یعنی آن حالت عفاف و حجاب را حفظ کنید. این را بدانید شعری که آن وقت فروغ فرخزاد می‌گفت، در دنیای روشنفکری آن زمان هم کسی قبول نداشت. خب، ما با اینها مواجه بودیم، روبرو بودیم، همین‌هایی که شب توی قهوه‌خانه‌ها و کافه‌های تهران می نشستند و عرق‌خوری می‌کردند و آنها را از مستی روی دوش می‌کشیدند و می‌بردندشان خانه، چون نمی‌توانستند، بروند همان‌ها هم معتقد نبودند که شعر باز و عریان - مثل بعضی از شعرهای فروغ فرخزاد - باید گفته شود. این در حالی بود که آن زمان فرهنگ فرهنگی مستهجنی بود که حالا گوشه‌ای از آن هم در شعر بعضی از شعرای آن روز خودش را نشان داده بود. من اسمی از بعضی شعرای زن دیگر نمی‌آورم؛ چون فروغ فرخزاد اولا مرد، ثانیا به اعتقاد من عاقبت به خیر هم شد. بعضی‌های دیگر نه، عاقبت به خیر نشدند و نخواهند شد؛ لذا به آنها اشاره‌ای نمی‌کنم و از آنها اسم نمی‌آورم.
mohammad بازدید : 5 یکشنبه 15 مرداد 1391 نظرات (0)

فـکــرش را بکنید که نیرویی داشتید که می توانستید هر کسی را که میـخواستید متقاعد به انجام کارهای دلـخواهتان می کردید. غیرممکن به نظر می آید؟ باید بگویم آنقدرها هم که فکـر مـی کنـیـد سخت نیسـت. افـراد زیـــادی مثل رهبران یا فروشندگان با همین نیرو امـوراتـشان را مــی گذرانند. مـتـدهـایـشـان بــسیــار سرراست است.


وقتی قدرت این را ندارید که به دیگران حکم کنید و دستور بدهید، می توانید برای انجام این کار از راه های روانشناختی زیرکانه ای استفاده کنید. البته نیاز به یک برنامه ریزی دقیق و کمی سیاست دارید. در این مقاله می خواهیم راه هایی را به شما معرفی کنیم که با استفاده از آنها می توانید نظر دیگران را تغییر دهید

● زمینه سازی کنید و برنامه بچینید
قبل از تعیین مورد، خیلی مهم است که طبیعت و ذات فرد مقابلتان را بفهمید. این کار دو مزیت دارد:
۱) می توانید با آنها همدلی کرده و یک رابطه ی احساسی برقرار کنید.
۲) بهتر می توانید استدلالات خود را بیان کنید و به آنها ثابت کنید که نظرات شما درست تر از مالِ آنهاست.
بعد از آن از راه های زیر استفاده کنید.

mohammad بازدید : 7 یکشنبه 15 مرداد 1391 نظرات (0)

اولین طرح ضیافت دانشگاه حکیم سبزواری که بیشتر جنبه ی علمی،فرهنگی،عقیدتی،ورزشی داشت،در دو هفته اول ماه رمضان در دانشگاه با حضور224آقا و حدود400خانم برگذار گردید،البته در این طرح دانشجویانی ازدانشگاه های علوم پزشکی(84نفر) و دانشگاه آزاد سبزوار شرکت کرده بودند.

در این طرح علاوه بر گذراندن حداکثر 4واحد عمومی برای دانشجویان فعالیت های زیادی نیز برای آنها در نظر گرفته شد.که در قسمت فعالیت های ورزشی همکلاسیهای عزیزمان توانستن مقام هایی رو کسب کنند،که به شرح زیر می باشد:

آقای مازیار اردونی مقام سوم دوومیدانی استقامت

آقای علی مبینی مقام اول شنای کرال سرعت

مقام اول تیم والیبال(آقایان محمد مسرور نعیمی و علی مبینی عضو تیم بودند)

مقام سوم تیم فوتسال(آقای محمد مسرور نعیمی عضو تیم بودند)

آرزوی موفقیت روز افزون برای تمام همکلاسی های عزیز

mohammad بازدید : 8 شنبه 14 مرداد 1391 نظرات (0)

دوستان نظراتتون درباره این شخص عوض کنید

سبزواری ها زیاد احساس افتخار نکنید

قسمتی از نامه‌ی آیت الله مطهری به امام خمینی، که درباره‌ی علی شریعتی است، به نقل از کتاب «سیری‌ در زندگانی‌ استاد مطهری‌» (انتشارات صدرا):

اما مسئله چهارم‌: مسأله‌ی شریعتی‌هاست‌. در نامه‌ی قبل‌ معروض‌ شد که‌: پس‌ از مذاکره‌ با بعضی‌ دوستان‌ مشترک‌ قرار بر این‌ شد که‌ بنده‌ دیگر درباره‌ی مسائلی‌ که‌ به‌ شخص‌ او مربوط‌ می‌شد، از قبیل‌ صداقت‌ داشتن‌ و صداقت‌ نداشتن‌ و از قبیل‌ التزامات‌ عملی‌ سخنی‌ نگویم‌ ولی‌ انحرافاتی‌ که‌ در نوشته‌های‌ او هست‌ به‌ صورت‌ خیرخواهانه‌ و نه‌ خصمانه‌ تذکّر دهم‌. ولی‌ اخیراً می‌بینم‌ گروهی‌ که‌ عقیده‌ و علاقه‌ی درستی‌ به‌ اسلام‌ ندارند و گرایش‌های‌ انحرافی‌ دارند، با دسته‌بندی‌های‌ وسیعی‌ در صدد این‌ هستند که‌ از او بتی‌ بسازند که‌ هیچ‌ مقام‌ روحانی‌ جرأت‌ اظهار نظر در گفته‌های‌ او را نداشته‌ باشد. این‌ برنامه‌ در مراسم‌ چهلم‌ او در مشهد--متأسّفانه‌ با حضور بعضی‌ از دوستان‌ خوب‌ ما--و پیشتر در ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ در مسجد قبا اجرا شد، تحت‌ عنوان‌ اینکه‌ بعد از سیّد جمال‌ و اقبال‌ و بیش‌ از آنها این‌ شخص‌ رنسانس‌ اسلامی‌ به وجود آورده‌ و اسلام‌ را نو کرده‌ و خرافات‌ را دور ریخته‌، و همه‌ باید به‌ افکار او بچسبیم‌. ولی‌ خوشبختانه‌ با عکس‌العمل‌ شدید گروهی‌ دیگر مواجه‌ شد، و بعلاوه‌ هوشیاری‌ و حسن‌ نیّت‌ امام‌ مسجد که‌ متوجّه‌ شد توطئه‌ای‌ علیه‌ روحانیّت‌ بوده‌ در شبهای‌ آخر فی‌الجمله‌ اصلاح‌ شد.

mohammad بازدید : 6 شنبه 14 مرداد 1391 نظرات (0)
روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد. در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمند تر است، تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم! در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است. او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند. پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد. کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بارآرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد. همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است...
mohammad بازدید : 6 شنبه 14 مرداد 1391 نظرات (0)
امشب که فرشتگان سخن می گویند گویا سخن از زبان من می گویند ذکر لبشان شنیدنی تر شده است در ارض و سما حســــــــــــن حســـــــــــــــن می گویند * خاک قدمش شمیم جنت دارد در هر نفسش عطر اجابت دارد اعجاز محمدی ست در چشمانش از بس که به جد خود شباهت دارد * ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی آئینه رحمان و رحیم ادرکنی ای در کرم و سخاوت و آقایی بی خاتمه ، ایها الکریم ادرکنی * مانند علی لحن فصیحی داری در چهره خود نور ملیحی داری آقا حرم الله شده دلهامان در هر دل بی تاب ضریحی داری سلام به همه دوستان خوب و عزیز شعر زیبایی بود امیدوارم خوشتون اومده باشه میلاد باسعادت حضرت امام حسن مجتبی (ع) بر شما دوستان مبارک باد ان شاالله که مورد لطف آن حضرت قرار بگیریم...
mohammad بازدید : 7 جمعه 13 مرداد 1391 نظرات (0)

وارد اتوبوس شدم، جایی برای نشستن نبود، همونجا روبروی در، دستم رو به میله گرفتم... پیرمرد با کتی کهنه، پشت به من، دستش به ردیف آخر صندلی های اقایون گره کرده! (که میشه گفت تقریبا در قسمت خانم ها) خانم دیگه اي وارد اتوبوس شد، کنار دست من ایستاد، چپ چپ نگاهی به پیردمرد انداخت، شروع کرد به غرولند کردن! ـ برای چی اومده تو قسمت زنونه؟! مگه مردونه جا نداره؟ این همه صندلی خالی! ـ خانم جان اینطوری نگو، حتما نمی تونسته بره! ـ دستش کجه نمی تونه بشینه یا پاش خم نمیشه؟ ـ خب پیرمرد ِ! شاید پاش درد میکنه نمی تونه بره بشینه! ـ آدم چشم داره می بینه! نیگاه کن پاش تکون میخوره، این روزها حیاء کجا رفته؟!... سکوت کردم، گفتم اگر همینطور ادامه دهم بازی را به بازار می کشاند! فقط خدا خدا میکردم پیرمرد صحبت ها را نشنیده باشه! بیخیال شدم... به ایستگاه نزدیک می شدیم پیرمرد میخواست پیاده بشه دستش رو داخل جیبش برد پنجاه تومنی پاره ایی رو جلوی صورتم گرفت گفت:"ببخشین این چند تومنیه؟" بغض گلومو گرفت، پیرمرد نابینا بود! خانم بغل دست من خجالت زده سرش رو پایین انداخت و سرخ شد...

چه راست گفت پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ) « برای گفتار و کرداری که از برادرت سر می زند، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش»

mohammad بازدید : 7 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

چی بگم که خدارو خوش بیاد بهش میگن رسانه ملی توی رسانه ملیه ما بگم بهتون که همه چیز بیخوده توی این رسانه ملی همه چیز یاد آدم میدن جز خدا همه چیز میگن جز راست همه چیزو معرفی میکنن جز وجدان همه چیز شده عشق وعاشقی همه چیز شده دزدی همه چیز شده ریا ودروغ بذارید مثال بزنم براتون

همین فیلم که الان دارن پخش میکنن داره یاد میده چطوری بچه بدزدین ماشین بدزدین جعل کنید کجای این رسانه ملی تا حالا یه فیلمی که کاملا آموزنده باشه پخش شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همش دارن یاد میدن چجور معتاد بشی چجور مخ مردم رو بزنی چجور دروغ بگی چجور دزدی کنی این آموزندس؟؟؟؟؟؟؟

بذارید بریم تو جامعه تو جامعه ما جوونا چه مشکلایی دارن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

انقد آخون میارن تویه این رسانه ملی حرف میزنه تا حالا یکیشون شده درد جوونارو بگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تاحالا یکی شده بگه به چه دلایلی جوونا برای اینکه باهم ازدواج کنن دوست میشن که در نهایت به باریکه ها

میکشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تاحالا کدومشون اومدن از مشکلات ماجوونا حرف بزنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این رسانه ملی تا حالا شده یه فیلمی پخش کنه توش یه پسر دنبال یه دختر نباشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا توی این رسانه ملی حرف حق زده نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا یه بار مسئولین مملکتو یه جا جمع نکرده بگه مردم زنگ بزنید ازشون سوالاتونا بپرسید اصلا زنگ بزنید تشکر

کنید؟؟؟؟؟؟؟

سراغ دارم پسر بچه 8 ساله ادعای عشق میکنه بخدا راست میگم حتی تاحالا 3بار با معشوقش فرار کردن چرا باید اینجور باشه این اتفاق توی شهرستان فارسان رخ داده چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چون رسانه ملی ما چیزی جز عشق ومخ زدن یاد نمیده اخبار سانسور میشه فیلم ایرانی سانسور میشه فیلم خارج سانسور میشه دوروز دیگه ماروهم سانسور میکنن

راستی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

mohammad بازدید : 9 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

بیش از اینها ، آه ، آری

بیش از اینها میتوان خاموش ماند

میتوان ساعات طولانی

با نگاهی چون نگاه مردگان ، ثابت

خیره شد در دود یک سیگار

خیره شد در شکل یک فنجان ......

mohammad بازدید : 9 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خود محورند ، ولی آن ها را ببخش .


اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ، ولی مهربان باش .


اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت ، ولی موفق باش .


اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ، ولی شریف و درستکار باش .


آنچه را در طول سالیان بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ، ولی سازنده باش .


اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ، ولی شادمان باش .


نیکی های درونت را فراموش می کنند ، ولی نیکوکار باش .


بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد .


و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان « تو و خداوند» است

نه میان تو و مردم .

از دلنوشته های دکتر شریعتی

mohammad بازدید : 8 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

سلام به همه ی دوستان عزیزم مخصوصا متولدین مرداد ماه خاستم با گذاشتن این پست ذره ای از احساسم رو تقدیمتون کنم تولدتون پیشاپیش مبارک دوستون دارم..

.

ادامه مطلب...

mohammad بازدید : 8 سه شنبه 10 مرداد 1391 نظرات (0)

کشيشى يک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسيده بود که فکرى در مورد شغل آينده‌اش بکند . پسر هم مثل تقريباً بقيه هم‌سن و سالانش واقعاً نمي‌دانست که چه چيزى از زندگى مي‌خواهد و ظاهراً خيلى هم اين موضوع برايش اهميت نداشت .

يک روز که پسر به مدرسه رفته بود ، پدرش تصميم گرفت آزمايشى براى او ترتيب دهد . به اتاق پسرش رفت و سه چيز را روى ميز او قرار داد : يک کتاب مقدس، يک سکه طلا و يک بطرى مشروب . کشيش پيش خود گفت : « من پشت در پنهان مي‌شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بيايد . آنگاه خواهم ديد کداميک از اين سه چيز را از روى ميز بر مي‌دارد . اگر کتاب مقدس را بردارد معنيش اين است که مثل خودم کشيش خواهد شد که اين خيلى عاليست . اگر سکه را بردارد يعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد نيست . امّا اگر بطرى مشروب را بردارد يعنى آدم دائم‌الخمر و به درد نخوري خواهد شد که جاى شرمسارى دارد .»

مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت . در خانه را باز کرد و در حالى که سوت مي‌زد کاپشن و کفشش را به گوشه‌اى پرت کرد و يک راست راهى اتاقش شد . کيفش را روى تخت انداخت و در حالى که مي‌خواست از اتاق خارج شود چشمش به اشياء روى ميز افتاد . با کنجکاوى به ميز نزديک شد و آن‌ها را از نظر گذراند . کارى که نهايتاً کرد اين بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زير بغل زد . سکه طلا را توى جيبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و يک جرعه بزرگ از آن خورد . . . کشيش که از پشت در ناظر اين ماجرا بود زير لب گفت : « خداى من! چه فاجعه بزرگي ! پسرم سياستمدار خواهد شد.....

mohammad بازدید : 5 سه شنبه 10 مرداد 1391 نظرات (0)

ببعی شخصیت کم حرف و محبوبی بود که خیلی راحت توانست در دل مخاطب جا باز کند. همه در تمام سکانس های کلاه قرمزی منتظر ند تا دربین دیالوگ های آقای مجری و سایر عروسک ها یک حرف ساده با صدای عجیب و غریب ببعی بشنوند تا یک دل سیر بخندند. بره کوچکی که صدای بلند و عجیبش و قابلیت صحبت کردن به زبان انگلیسی همه را غافلگیر می کند با صداپیشگی محمد بحرانی در خاطر ما مانده است. او علاوه بر ببعی، صداپیشگی همساده را هم اجرا کرده است، پدیده پدیده 91.

بقیه در ادامه مطلب......

mohammad بازدید : 6 یکشنبه 08 مرداد 1391 نظرات (0)

میزان خوش‌بینی هر فرد براساس این که چگونه رویدادها را تعریف می‌کند و از چه دیدگاهی به مسائل می‌نگرد، سنجیده می‌شود. اگر یاد بگیرید که علّت وقوع رویدادهای مثبت را (1) کاری که خودتان انجام داده‌اید، (2) نشانه‌ای از چیزهای خوب بیشتری که پیش خواهند آمد و یا (3) شاهدی مبنی بر این که چیزهای خوبی در سایر زمینه‌های زندگی‌تان اتفاق خواهد افتاد بدانید، نیمی از راه را طی کرده‌اید. همچنین اگر بتوانید به رویدادهای منفی به عنــــوان (1) چیزی که تقصیر شما نبوده است و یا (2) پدیده‌های منفرد و مجزایی که اثری بر رویدادهای آینده یا سایر جنبه‌های زندگی‌تان ندارند فکر کنید، بقیه راه را هم پیموده‌اید!

درجه سختی: کم
زمان مورد نیاز: فقط چند دقیقه دیگر

چگونه:

  • هنگامی که رویداد مثبتی در زندگی‌تان اتفاق افتاد، برای چند لحظه تحلیل فرایندهای فکری خود را متوقف کنید. فقط به توانائی‌های خود و نقش‌های مستقیم یا غیرمستقیمی که در وقوع این رویداد داشته‌اید فکر کنید. برای مثال، اگر در امتحانی موفق شدید، فقط به این نیاندیشید که چقدر خوب شد که برای امتحان آماده بودید بلکه به نقش هوش و تمرکز خود در این جریان نیز فکر کنید.
  • به دیگر جنبه‌های زندگی خود که می‌تواند از این رویداد مثبت تأثیر پذیرد، فکر کنید. همچنین به این فکر کنید که چگونه توانائی‌های شما که باعث این رویداد مثبت شده‌اند می‌توانند رویدادهای مثبت دیگری را در زندگی‌تان باعث گردند. برای مثال، هوش، تمرکز و توانایی آماده شدن برای انجام کارها، می‌توانند باعث چه چیزهای خوب دیگری در زندگی شما بشوند؟
  • موفقیت‌های احتمالی آینده را در نظر آورید. چون کلید موفقیت در دستان شماست پس آیا نباید انتظار داشته باشید که از آزمون‌های آینده هم سربلند بیرون آئید؟ آیا یک شغل مناسب و معتبر، نتیجه آن نیست؟
  • هنگامی که رویدادی منفی اتفاق افتاد، به شرایطی که ممکن است در این اتفاق نقش داشته باشد فکر کنید. برای مثال، اگر عملکرد شما در یک امتحان بد بود آیا هفته قبلش سرتان خیلی شلوغ نبوده است؟ آیا کمبود خواب نداشته‌اید؟ چه عوامل خارجی در عدم موفقیت شما نقش داشته‌اند؟ در ذهن داشته باشید که عدم موفقیت، لزوماً بازتاب ضعف‌های شخصی شما نیست.
  • همچنین به یاد داشته باشید که فرصت‌های بیشماری برای شما در آینده وجود خواهد داشت که می‌توانید در آن‌ها بهتر عمل کنید. به موفقیت‌های بعدی خود یا سایر جنبه‌هایی که می‌توانید در آن‌ها موفق شوید فکر کنید.

توصیه‌ها:

  • کلید خوش‌بینی، به حداکثر رساندن موفقیت‌ها و به حداقل رساندن شکست‌هاست.
  • صادقانه به کوتاهی‌ها و کمبودهای خود فکر کنید. در این صورت می‌توانید بر روی آن‌ها کار کنید و به تدریج برطرفشان نمائید. امّا به یاد داشته باشید که همیشه تمرکز بر روی توانائی‌ها نتیجه مطلوب‌تری به دست می‌دهد.
  • الگوهای فکری خود را به چالش بکشید امّا انتظار نداشته باشید که طرز تفکرتان به سرعت تغییر یابد. این کار به زمان نیاز دارد. بنابراین تمرین کردن در این مورد را ترک نکنید.
  • همیشه به یاد داشته باشید که هر شکستی می‌تواند تجربه‌ای آموزنده و گام مهمی به سوی موفقیت بعدی شما باشد!
mohammad بازدید : 5 شنبه 07 مرداد 1391 نظرات (0)

کارمان به جایی رسیده که طوری باید دلتنگ شویم که به کسی برنخورد
.
.
.
فکر کنم ما تو نسخه رایگان دنیا زندگی میکنیم
اون قسمتهاش که به بقیه حال میده برای ما کار نمیکنه!
.
.
.
ساده که باشی زود “حل” میشوی میروند سر وقت “مساله” بعدی!
.
.
.
ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻲ ﭼﻴﺰﺍ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﻌﻀﻲ ﭼﻴﺰﺍ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﻣﺜﻼ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﻲ ﻟﻨﮕﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
.
.
.
.
آدما دو دسته هستن
اونایی که در جواب ِ “پاشو بریم” میگن کجا؟ و اونایی که میگن بریم. . .
.
.
.
به سلامتی هر کس که درونش داره میسوزه اما ترجیح میده لبهاش و بدوزه
.
.
.
من فقط عاشق اینم حرف قلبتُ بدونم ؛ الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم
خواستم بگم واسه من یکی که جوابِ معکوس داد..طرف پرید!
.
.
.
.
ادامه مطلب
mohammad بازدید : 6 شنبه 07 مرداد 1391 نظرات (0)

اگرپسری بر ضد دخترها حرفی زد بدونید

ازهمه بیشتر دنبال دخترهاست و براشون له له میزنه!!

حکایتش حکایت همون گربه هست که دستش به گوشت نمیرسید می گفت پیف پیف بو می ده!

تا حالا صد تا دخترسر کارش گذاشتند و حالشو گرفتند !

....

تا حالا هر چی التماس کرده دخترای ناز ایرونی که سهله یه وزغ ماده هم تحویلشون نگرفته!!


توی دانشگاه نمره های ماکزیمم دخترا رو دیده و برای اینکه کسی نفهمه آی کیوش در حد کلوخه مجبوره بشینه برای دخترا حرف در بیاره

تو خونه همش به خاطر شلخته بودنش (مخصوصا موها و دماغ ) و تمیزی و خوشتیپی خواهرش مدام زدند تو سرش

از اینکه با صد نوع مدل موی مختلف و خط ریشای عجیب غریب نمیتونه قیافه مثل اژدهاشویه کم شبیه آدما بکنه به دخترای ایرونی که با آرایش زیباتر میشند حسودی می کنه

می بینه یک نفر تو دنیا پیدا نمیشه که فقط یه بار منتشو بکشه و باید یه عمر ناز کش باشه

می بینه خیلی از مردا و پسرای اطرافش (وحتی خودش) حاضرند با اشاره یه خانم همه چی شونو فدا کنند اون وقته که یه جاش به شدت میسوزه

*چندتا توصیه به پسرهای ایرونی:

ـ با داشتن هیکلی ضایع تی شرت تنگ نپوشن!!!

ـ از کلاس پنجم دبستان سه تیغه نکنن و after shave نزنن!!!!

ـ جلوی مدرسه دخترانه نایستن و سیگار چاق نکنن!!!!!!!

ـ با دیدن یک فروند دختر جو زده نشده و تیکه جواتی بار نکنن!!!!!

ـ پس از ورود به دبیرستان سیگاری نشده
ـ پس از یافتن اولین پشم در بدن خود احساس مردانگی نکنن و به فکر ازدواج نیافتن!!!!!!

ـ در مقابل دختر ها احساس بامزه بودن نکنن

ـ ادعای با معرفتی و با مرامی وخلاف سنگین نکنن!!!!!

ـ کت وشلوار صورتی با پیراهن زرد نپوشن و کروات قهوه ای نزنن!!

ـ از ۹ سالگی پشت ماشین باباشون نشینن

ـ احساس خوش تیپی نکنن و خود را دختر کش ندونن!!!!!!

و از همه مهمتر : پس از خوندن این مطالب جنبه خود را نشون نداده و مرام و با حالی خود را اثبات نکنن!!!!!!!

mohammad بازدید : 6 شنبه 07 مرداد 1391 نظرات (0)
پسرا ژل میزنن به اون موهاشون عینک میزنن به اون چشاشون

اوا خاک بر سراشون

ریمل میزنن به اون چشاشون ماتیک می مالن به اون لباشون

اوا خاک بر سراشون

کراوات میزنن خوشگلاشون واسه دوست دختراشون

اوا خاک بر سراشون

کلاسور میزارن زیر بغلاشون یه کت میپوشن قد باباشون

یکم ریش میزارن نوک چونه هاشون پرفسور میشن جون ننه هاشون

اوا خاک بر سراشون

شاعر:مرحوم خدا بیامرز زنده یاد خدا رحمتش کنه

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 190
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 38
  • باردید دیروز : 44
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 38
  • بازدید ماه : 130
  • بازدید سال : 184
  • بازدید کلی : 2,026