loading...
برق الکترونیک
mohammad بازدید : 5 دوشنبه 12 تیر 1391 نظرات (0)
پسر گرسنه اش است، شتابان به طرف یخچال می رود...

در یخچال را باز می کند...

عرق شرم ... بر پیشانی پدر می نشیند...

پسرک این را می داند!

دست می برد بطری آب را بر می دارد، ... کمی آب در لیوان می ریزد، صدایش را بلند می کند:

" چقدر تشنه بودم "

... پدر این را می داند پسر کوچولویش چقدر بزرگ شده است.

مرد کوچک

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 190
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 107
  • باردید دیروز : 44
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 107
  • بازدید ماه : 199
  • بازدید سال : 253
  • بازدید کلی : 2,095