سلام
اول مهر نزدیکه
یک مهر شنبه میفته
خواهشا از شنبه نرین سر کلاس
من و ببعی قول می دیم تا هفته بعدش خبری نباشه و نیست
لطفا ما رو از نظراتتون بی نصیب نزارین
(((((((بنابه درخواست دوستان کاملا خلاصه گفتم.))))))))
1. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.
2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 برای تقلب به زندان فرستاده می شوند.
۳. مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود.
5. در ایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود.
6. در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.
7. در تایلند همه سینما رو مجبورند هنگام پخش سرود ملی قبل از شروع فیلم قیام کنند.
8. در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک كردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است.
9. در تایلند انداختن آدامس جویده شده تان 500 دلار جریمه دارد و قبل از خارج شدن از خانه حتما باید لباس زیر پوشیده باشید.
10. در سال 1888 در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف می کرد تا زمان رد شدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطور پیوسته به صدا درآورند.
11. در قرن 16 و 17 میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر می شدن، به اعدام محکوم می شد.
12. در فنلاند زمانی پخش کارتون دونالد داک به علت شلوار نپوشیدن شخصیت اصلی سریال ممنوع بود.
13. تا سال 1984، بلژیکی ها مجبور بودند نام فرزندشان را از یک لیست 1500 نفری در روزهای ناپلئون بطور رندوم انتخاب کنند.
14. در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتهام داشتن مودم دستگیر شود، به زندان محکوم می شود.
15. اتریش اولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال 1787 حذف کرد.
16. صد ها سال پیش هر فردی که قصد داشت از کشور خارج شود، به سرعت اعدام می شد.
17. در طول جنگ جهانی اول هر سربازی که به همجنس بازی متهم می شد، اعدام می شد.
18. در زمان حکومت طالبان در افعانستان، پوشیدن جوراب سفید برای زنان به علت تحریک آمیز بودن آن برای مردان ممنوع بود. در ضمن ماموران پلیس دستور داشتند پنجره خانه ها را با رنگ سیاه بپوشانند تا زنان حاضر در خانه ها دیده نشوند.
19. در 24 ایالت آمریکا صغف حنسی عامل اصلی طلاق است.
20. در ایالت میسوری بخش سنت لوئیس، هنوز هم نجات دادن زنان با لباس خواب، برای ماموران آتش نشانی ممنوع است.
بعضی وقت ها چیز های کوچک اعصاب ما را بی خودی و زیادی خورد میکنند. بعضی ها هم کلآ این اخلاق را دارند که هر مشکلی را فاجعه ببینند و فقط دنبال بهانه می گردند برای ناراحت بودن. چیز هایی که واقعآ چند ساعت هم اهمیت ندارند چه برسد به ده سال! وقتی واقعآ تاثیر بدی در زندگی دراز مدت شما نخواهند داشت چرا باید بی خود روز خود و اطرافیان تان را تلخ کنید؟
ده مورد زیر شاید امروز اهمیت داشته باشند ولی ده سال دیگر آنها را حتی به یاد هم نخواهید آورید:
1- غلط املایی در پستی که نوشتید!
2- شخصی که امروز تو خیابون موقع رانندگی بهتان فحش داد!
3- لنگه جورابی که وقتی مادر زن تان آمد روی دسته صندلی آشپزخانه بود!
4- خروجیای که توی اتوبان رد کردید!
5- کتاب هایی که سه روز دیر به کتابخانه پس دادید!
6- رفتن برق وقتی داشتید برنامه مورد علاقه تان را تماشا میکردید!
7- کامنتی که زیر پست درد دل های شما داشتن «وب خوب» را به شما یادآوری میکند و درخواست تبادل لینک میکند!
8- هزار تومان اضافه ای که اشتباهی به راننده تاکسی دادید!
9- بچه ای که بهتان زبان درازی کرد!
10- خراشی که موقع اصلاح روی صورت تان افتاد!
حالا مواردی را بخوانید که ده سال دیگر از اینکه امروز یا این روز ها آنها را انجام داده اید خیلی خوشحال خواهید شد:
1- نوشتن ایده ها و هدف های تان!
2- کار کردن در ساعاتی از روز که بیشترین انرژی و کارایی را دارید!
3- گفتن «دوستت دارم» به همسر و فرزندانتان!
4- خوردن کلی میوه و سبزیجات!
5- نیم ساعت پیاده روی ، طلوع آفتاب ، هوای صبح ، ورزش!
6- زود بیدار شدن برای کار کردن روی چیزی که واقعآ برای تان مهم است!
7- وقت گذاشتن برای یاد گرفتن یک حرفه تازه یا به روز کردن اطلاعات فعلی تان!
8- وقت گذاشتن برای خودتان ، برای فکر کردن ، برای آرامش!
9- دادن یک تست کامل پزشکی!
10- ترک یک عادت بد! ، ترک سیگار!
نظرتون چیه؟ با خودتان رو راست باشید! یک لحظه فکر کنید. ده سال دیگر ، سال 1399 به کدام یکی فکر میکنید؟ لنگه جورابی که توی آشپزخانه بود؟ خروجی اتوبان؟ یا کم کاری های بزرگی که در راه رسیدن به اهداف تان كرديد؟
به جای اینکه خودتان را بی خود نگران چیز های کوچکی کنید که یکی دو روز بعد فراموش میکنید روی اهدافی تمرکز کنید که در دراز مدت باعث موفقیت و رضایت شما از زندگی میشوند
بخشندگی را باید از آن کودکی آموخت که هر چقدر دلگیر باشد و هر چقدر هم کینه به دل داشته باشد می بخشد، بی آنکه در چهره اش نه اثری از خشم دیده شود و نه کینه. نه کلامی و نه ملامتی، نه سرزنشی و نه زخم زبانی.
پروردگارا
داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم
چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست
تعمير و نگهداري از كاخ سفيد بصورت يك مناقصه مطرح شد.
يك پيمانكار آمريكايي، يك مكزيكي و يك ايراني در اين مناقصه شركت كردند.
پيمانكار آمريكايي پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود
را ۹۰۰ دلار اعلام كرد.
مسؤل كاخ سفيد دليل قيمت گذاري اش را پرسيد و وي در پاسخ گفت:
۴۰۰ دلار بابت تهيه مواد اوليه + ۴۰۰ دلار بابت هزينه هاي كارگران و… ۱۰۰ دلار استفاده بنده.
..
پيمانكار مكزيكي هم پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود
را ۷۰۰ دلار اعلام كرد.
۳۰۰ دلار بابت تهيه مواد اوليه + ۳۰۰ دلار بابت هزينه هاي كارگران و… +۱۰۰ دلار استفاده بنده.
..
..
اما نوبت به پيمانكار ايراني كه رسيد بدون محاسبه و بازديد از محل به سمت
مسؤل كاح سفيد رفت و در گوشش گفت: قيمت پيشنهادي من ۲۷۰۰ دلار است!!!
مسؤل كاخ سفيد با عصبانيت گفت: تو ديوانه شدي، چرا ۲۷۰۰ دلار؟!!!!!
پيمانكار ايراني در كمال خونسردي در گوشش گفت:
..
آرام باش…
۱۰۰۰ دلار براي تو…… و۱۰۰۰ براي من ……. و انجام كار هم با
پيمانكار مكزيكي.
و پيمانكار ايراني در مناقصه پيروز شد!!!!(سرشاریم از هوش والااااااااااا!!!)
بقیه اش تو ادامه مطلب.....!!!!
روزی مردی ثروتمند ، پسر بچهی كوچكش را به يک ده برد تا به او نشان دهد مردمی كه در آنجا زندگی میكنند چقدر فقير هستند. آنها يک روز و يک شب را در خانهی محقر يک روستايی به سر بردند.
در راه بازگشت و در پايان سفر ، مرد از پسرش پرسيد : « نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ »
پسر پاسخ داد : « عالی بود ، پدر! »
پدر پرسيد : « آيا به زندگی آنها توجه كردی؟ »
پسر پاسخ داد : « فكر میكنم! »
پدر پرسيد : « چه چيزی از اين سفر ياد گرفتی؟ »
پسر كمی انديشيد و بعد به آرامی گفت : « فهميدم كه ما در خانه يک سگ داريم و آنها چهارتا ؛ ما در حياطمان فانوسهای تزئينی داريم و آنها ستارگان را دارند ؛ حياط ما به ديوارهايش محدود میشود اما باغ آنها بیانتهاست!... »
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم
شایدم نشناختی، منم غضنفر
آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟
امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟
ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟
خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی عاشقت شدم.
از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم.
یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم “عشقم” هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟
راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی “مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد” من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟
یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟
ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟
ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر!
یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه!
چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن!
دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی.
راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر!
خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک!
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم
تعداد صفحات : 19